کتاب «سوز فراق؛ زندگی، اندیشه و سلوک مولوی کُردی» اثر دکتر جمال احمدی روانه بازار نشر شد
دکتر جمال احمدی
هيچ وقت دليلش را ندانستم که چطور شد و چه اتّفاقي رخ داد که به مولوي علاقهمند شدم، شايد به طور ناخودآگاه، همنامي با عارف بزرگ، مولوي بلخي بوده باشد، اما به خوبي ميدانم از زماني که مطالعات در ادبيات کردي را آغاز کردم، چهرۀ مولوي براي من هميشه نسبت به ديگر صداها و چهرهها متفاوت مينمود. با آنکه چندان با زبان هورامي آشنايي نداشتم، اما هر از گاهي که شعري از اشعار هورامي مولوي را ميخواندم و به کمک ترجمههايي که شده بود، به معنا و مفهوم آن پيميبردم، بيش از پيش تفاوت اين روح بزرگ با ديگران را حس ميکردم. تمامي تلاش خود را به کار بستم تا با دنياي مولوي آشنا شوم. به همين منظور مقالات و کتابها و نوشتههايي را که در اين زمينه نوشته شده بود مطالعه کردم. مخصوصاً منظومههاي کلامي او را در حد بضاعت ميخواندم و هرقدر که پيشتر ميرفتم، بيشتر عظمت اين شاعرِ عارفِ عالِم، مرا مسحور خود ميساخت. کاوشهايم را در دنياي او ادامه دادم. سالها پيش در سال ۱۳۸۵ کتاب کوچکي را از محمد ملاکريم دربارۀ مولوي به فارسي ترجمه کرده، روانۀ بازارِ علاقهمندان به مولوي کردم. پس از مدتي کتاب ارزشمند و رسالۀ دکتري انور قادر محمد، از استادان دانشگاه سليمانيه و مولوي شناس مشهور، با نام «غزليات شاعر بزرگ کرد، مولوي» را از زبان کردي به فارسي ترجمه کردم و در سال ۱۳۸۹ چاپ و منتشر شد. اين اثر انور قادر محمد، شايد بهترين کتابي است که به تحليل محتوايِ ديوان هورامي مولوي پرداخته بود. پس از مدّتي احساس کردم که شهرت و آوازۀ مولوي در ميان بسياري از مردم صرفاً به عنوان شاعر، جفايي به اوست، از اين رو تلاشي ديگر به کاربستم و سعي کردم در قالب کتابي مختصر به «انديشههاي کلامي مولوي کرد» هم بپردازم. پس از يک سال و نيمي کار بر روي منظومههاي کلامي مولوي، کتاب «انديشههاي کلامي مولوي کرد» را نوشتم و روانۀ بازار کردم. به تفاريق و در مقاطعي هم مقالاتي در باب مولوي نوشتم، اما احساس ميکردم که هنوز کاري مانده و من بايد آن را در حد بضاعتم به انجام برسانم. به همين منظور، ديرزماني بود که آرزو داشتم و از خدا ميخواستم توفيقي دست دهد که بتوانم زندگي شاعر و عالم بزرگ کرد، مولوي تاوهگوزي را بنويسم. براي اين کار چند سالي مشغول يادداشت برداري و فيش برداري از آثاري بودم که به مولوي و زندگي او پرداخته بودند. تقريباً بيشتر آثاري را که به مولوي پرداخته بودند-به ويژه مولوي شناسان- خواندم و به فارسي ترجمه کردم. آنها را بارها مرور کردم و سعي کردم به اصح نظريات پي ببرم. اگر در يک حادثه نظرات گوناگوني وجود داشت، با بررسي آنها و در نظر گرفتنِ قرائني، صحيحترين نظر را برگزيدم و بدون غفلت از ساير نظريات، آن را در اين اثر مبنا قرار دادم. با وجود اين، محدوديتها و پرسشهاي فراواني وجود داشت:
مولوي دقيقاً از چه زماني تحصيلات خود را آغاز کرده بود؟ در چه مدارس و مساجدي تحصيل کرده بود؟ به ترتيب، تحصيلات خود را چگونه و در چه جاهايي ادامه داده بود؟ در چه سالي مُجاز به افتا شده بود و چه کسي اجازۀ افتا را به او داده بود؟ ابتدا در کدام روستا به تدريس و تحقيق و امامت پرداخته بود؟ آيا با نالي هم درس بوده و با او آشنايي داشته است؟ در چه سالي ازدواج کرد و چگونه عنبر خاتون به کابين مولوي درآمد؟ لقب مولوي را آيا در سنندج به او داده بودند يا اکرم خانِ افغاني و عنبرخاتون؟ در چه تاريخي و به چه علل و دلايلي به شيخ عثمان ارادت پيدا کرد؟ اولين شعري که مولوي سرود در کجا و چه سني بوده است؟ اين پرسشها و بسياري ديگر از اين دست را به هيچ وجه به صورت دقيق نميتوانيم پاسخ بدهيم. اما در اين کتاب، با بهرهگيري از اشعارِ ديوان و قرائن بسيار و نظرات بيشمار و حدسياتي از روي پندار، پاسخهايي داده شده است. شکل و ساختار اثر، روايي و داستاني است. اسکلت بندي حوادث با استفاده از منابع و عنديات نويسنده است، اما در بسياري مسائل فرعي، از خيال و گمانه زني نيز بهرههاي فراواني برده شده. در واقع در برخي جاها نويسنده با مولوي هم ذات پنداري کرده و از زبان او سخناني گفته که بيشتر شبيه به رمانهاي تاريخي است. اين خيالپردازيها به اصل ماجرا و حوادث هيچ لطمهاي نزده است. براي اينکه دوران زندگي مولوي در سدۀ سيزده هجري و يا نوزدهم ميلادي براي خوانندگان آشکار شود، از روي منابع قابل وثوق تا حدودي با استفاده از تکنيکهاي داستان، بدان پرداخته شده است. اوضاع و احوال کردستان در دوران بابانها و اردلانها را در فصل اول کتاب به اختصار نوشتم. سير مطالعات و تحصيلات مولوي را از ابتدا تا اخذ اجازۀ افتا به کمک منابعي که در اختيار بود به نگارش درآوردم. در بارۀ مولانا خالد شهرزوري و شيخ عثمان نقشبندي، چون تأثيرات فراواني در کردستان آن روزگار عموماً و مولوي خصوصاً داشتند، نوشتم. هر جا لازم بود به اشعاري از مولوي استناد شد و ترجمۀ خلاصه و يا کامل آن را در متن آوردم. به دليل اينکه خواستم اين اثر ضمن تحقيقي بودن، شکل و ساختارِ داستان به خود بگيرد، از ارجاعات پيدرپيِ خسته کنندۀ درون متني پرهيز کردم. با اينکه منابع مورد استفاده در نوشتن اين کتاب را در پايان کتاب و فهرست منابع آوردهام، اما سعي کردم تنها در پينوشتهاي توضيحي به آثار مولوي ارجاع دهم و البته در چند مورد برخي از شخصيتها و روستاها را نيز معرفي کردم. در مجموع ميتوانم بگويم، با آنکه هنوز بسياري از زواياي زندگي مولوي نوشته نشده، و از مولوي پژوهان و صاحب نظران ميخواهم براي اين مهم، همّت کنند، اما اگر اين اثر لحظاتي خواننده را وارد دنياي مولوي کرده باشد و او را با اين شاعرِ عارف آشنا بکند، هدف نويسندۀ اثر برآورد شده است.
هر نوع بازنشر این متن با ذکر منبع «خانه کتاب کُردی» مجاز است.