نقدی بر رمان «روشن مثل عشق، تاریک مثل مرگ»
سمیه کاظمیحسنوند، منتقد و داستاننویس
آزادی، آه آزادی…
«بزرگی برازندهی توست ای سرزمین جاودان/ شرافت برازندهی آنهاست که قربانیات شده¬اند/ در میان خاک و خون!» (ویکتور هوگو)
رمان «روشن مثل عشق، تاریک مثل مرگ» ششمین رمان محمد اوزون به زبان کُردی است. این رمان در سال ۲۰۰۰ به زبان ترکی ترجمه شد. در همان سال هم به چاپ یازدهم رسید و بعد از آن از سوی دولت توقیف شد. اوزون متولد شهر سیورک از توابع اورفا در کردستان ترکیه است و درونمایه این رمان هم به همین موضوع پرداخته است. یعنی تلاش کردهای ترکیه برای مبارزه با دولت بزرگتر! براساس داستان این رمان، شخصیتی بهنام ژنرالسردار علیه حکومت مرکزی دست به کودتا می¬زند و خودش به رهبری «سرزمین بزرگ» می¬رسد. ژنرالسردار بعد از به قدرترسیدن، با شدیدترین وجه به سرکوب مردمان «سرزمین کوهستان» می¬پردازد. مردم سرزمین کوهستان از نظر زبان، فرهنگ و… با مردم سرزمین بزرگ تفاوت دارند و خواستار آزادی خواندن و نوشتن به زبان خود و البته به رسمیتشناختهشدن زبان، فرهنگ و آداب و رسومشان از سوی حکومت سرزمین بزرگ هستند. شخصیت¬های اصلی این رمان، افسر عالی¬رتبه¬ای بهنام باز و دختری از سرزمین کوهستان بهنام کبوتر هستند و تمام داستان بر حول محور این دو شخصیت پیش می¬رود.
نکته بسیار مهم علاوه بر پرداختن به مسائلی که ذکر شد استفاده از اسطوره¬ها، افسانه¬ها و حماسه¬ها و… در این رمان است. برای نمونه در چند جای متن به حماسه «گیلگمش» اشاره شده است: «کبوتر با دیدن این صحنه¬ها ناخودآگاه به یاد قصه گیلگمش می¬افتد، تو باید دره¬ای را و رود بزرگی را در قعر آن ببینی، در میان دره نیز درخت سبزی را ببینی که شاخوبرگش از همه سبز¬تر است و از زیر درخت چشمه بزرگی می¬جوشد!» چرا کبوتر به یاد گیلگمش می¬افتد؟ گیلگمش چه ارتباطی به این مکان دارد؟ آیا اینجا سرزمین گیلگمش است؟ آیا او در قصه¬اش از این مکان سخنی به میان آورده است؟
در تمام متن گاهی از اشعار هوگو، بودلر و… استفاده شده است. چراکه بعضی از این مبارزان فدایی تحصیل¬کرده هستند و با ادبیات دنیا و بهخصوص ادبیات فرانسه آشنایی دارند. پس این یک مبارزه آگاهانه است برای مفاهیم ارجمندی مانند وطن، زبان مادری، آزادی و آگاهی.
نکته بعدی اینکه در رمان از توصیفات طبیعی و مسحورکننده¬ای استفاده شده است. توصیفاتی به شدت تصویری که با خواندنشان در ذهن مخاطب دنیایی خلق می¬شود و مخاطب برای خودش تصویرسازی می¬کند. برای نمونه جایی آمده است: «هوا زلال و روشن است. خورشید نورانی با پرتوهای زرین اندک¬اندک از پشت کوه سربرمیآورد. بلورهای برف زیر نور آفتاب، مرجان¬وار میدرخشند و چشم¬انداز دل¬انگیزی می¬آفریند. آسمان کمابیش صاف در لابهلای این دریای نور موج می¬زند. نور موج به موج دنیا را فرا می¬گیرد…»
اما همهچیز به این زیبایی نیست. جنگ است و سکوت کوهستان بزرگ با حمله باگرد¬ها و هواپیماهای جنگی می¬شکند. روستاها ویران می¬شود، خانه¬ها می¬سوزند، کوه¬نشین¬ها کوچانده میشوند، زنها و بچه¬ها شیون می¬کنند، گاهی چریک¬ها در کمین دشمن می¬افتند و دو راه بیشتر ندارند یا در دم می¬میرند و گلوله¬ای در قلب یا مغزشان خانه می¬کند یا به اسارت گرفته می¬شوند و بعد هم شکنجه و رنج و عذاب در انتظارشان است.
زاویه دید این رمان سومشخص است، اما گاهی نویسنده در داستان حضور پیدا می¬کند و با شخصیت¬های رمان به گفتوگو می¬نشیند و بخشی از رمان به شکل اولشخص پیش می¬رود و همین هم البته جنبه پستمدرنیستی به رمان می¬دهد. هرچند شاید برای مخاطب کمی نامانوس باشد، اما با خوانش رمان و بهخصوص درگیرشدن با جریان قصه، این مساله برطرف می¬شود.
زبان این رمان زبانی بهشدت روان و شاعرانه است. استفاده از تصویرسازی¬های طبیعی و بکر بر این فضای شاعرانه دامن می¬زند. روابط انسانها در جنگ و پرسشگری این انسانی که سیستم بزرگتر می¬خواهد او را ببلعد و در خودش هضم کند، عنصر پررنگ عشق که بهعنوان نجات¬دهنده ظاهر میشود، تنهایی و سردرگمی انسانهایی که در سرزمین بزرگ تبدیل به ماشین کشتار این سیستم سرکوبگر شده¬اند… همه و همه از شاخصه-های این رمان محسوب می¬شود.
نــــام کتاب: روشــــن مثل عشق، تــاریک مثل مرگ
نــویسـنـده: محمد اوزون
مترجـم: رضـا کریممجاور
ناشر: افراز
منبع: روزنامه آرمان ملی، شماره ۱۰۳۷ (۲۷ خردادماه ۱۴۰۰)