شناسنامه کتاب:نفس تنگی، نویسنده: فرهاد حیدری گوران، تعداد صفحه: ۱٥۲، تهران: نشر آگاه، ۱۳۸۷.
نفسی در اوضاع نفس تنگی ادبیات معاصر ایران: نگاهی به رمان نفس تنگی اثر فرهاد گوران
سید ساجد حسینی(کارشناسی ارشد زبان و ادبیات انگلیسی و منتقد ادبی)
«برای آن که دیگر موطنی ندارد، نوشتن مکانی برای زیستن است.»
(Adorno، Minima Moralia، ۲۰۰۵: ۸۷)
«هر که او از همزبانی شد جدا / بی زبان شد گرچه دارد صد نوا» (مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول)
? نگاه اجمالی
نفس تنگی روایت چهار نویسنده ی بی موطن است. در این رمان، فرهاد گوران (نویسنده) و غزال، کژال و رباب (سه راوی داستان) در وبلاگ هایشان به زندگی ادامه می دهند. محوریت اصلی داستان حول دو خواهر دوقلو می گردد که تجربه ی تروماتیک بمب باران شیمیایی «زرده» را به دوش می کشند.
این امر به وضوح در خلال داستان مشهود است که دو خواهر کُرد که به قصد تحصیل ادبیات در تهران به سر می برند، نمایندگانی صالح و امانت دار برای قوم کُرد به شمار می روند. بازخوانی خاطراتشان به زبان کردی و بازنویسی کُردی بخشی از آن خاطرات در وبلاگشان صحه ای بر این مدعاست. لیکن نکته حائز اهمیت در این خصوص، کفایت کمی و کیفی این جستارها در خود اثر است. گوران هیچ گاه مخاطبین را با استفاده ی بی مورد از زبان کُردی در متن آزار نمی دهد بلکه تنها به میزان مکفی آنرا در لیوان مخاطبین می ریزد و به آن ها می نوشاند.
از سویی این رمان از ساختاری معروف تحت عنوان رمان های تحت وب بهره می جوید. این اقدام بستر را برای ورود سایر شاخصه های نوگرا در اثر آماده می سازد. شگرد تک گویی درونی، چند روایتی و ادغام زوایای دید مختلف از جمله تکنیک های روایی است که نویسنده به درستی در جای جای رمان آن ها را به کار بسته است. همچنین می توان گفت که رمان اگرچه از نظر زمانی نامنسجم است اما در واقع، روایت داستان خطی است. نفس تنگی که در ساختار خود بسیار مدرن و تا حدی پست مدرن می نماید رمان شخصیت هایی با لایه های ذهنی متعدد است. این لایه ها نه به صورتی مستقیم بلکه از طریق همزادپنداری مخاطب با شخصیت ها خود را نمایان می سازند.
از سوی دیگر رمان خلاف آثار هم دوره خود، که از فرط رفتن به سوی بازنمایی ذهنیت سوژه ها رنج می برند و اصل ادبی را از دست می دهند، عمل می کند. به گونه ای مشخص روایت اصراری در به تصویر کشیدن تمامی نقاط دور از دسترس ناخودآگاه راویان را ندارد. از این رو شخصیت ها همواره برای مخاطبین قالب جدیدی دارند. همین امر است که خوانندگان اثر را به همراهی و همدلی با شخصیت ها می کشاند. شخصیت های رمان همگی خاکستری تصویر شده اند و اگرچه در نقاطی از داستان در حد یک تیپ محدود می شوند امّا نشانگر اقدام جسورانه ای از سوی نویسنده به حساب می آید. همان گونه که اسلاوی ژیژک متفکر سرشناس قرن می گوید: «فراتر از داستان (وهم) واقعیت، واقعیت داستان (ادبیات) وجود دارد» (Less than Nothing، ۲۰۱۲:۴). اقدام جسورانه گوران در نفس تنگی ابعادی گسترده تر به رمان می دهد و آن را از یک اثر صرفاً تصنعی و ادبی بالاتر می برد. به عبارت دیگر، رمان در داستان، واقعیتی را، بهتر از آن چه موجود است به نمایش می گذارد.
مورد قابل تأمل دیگر در ارتباط با رمان نفس تنگی به قلم فرهاد گوران، استفاده ی یکدست و سراسری از نشانه ها به منظور بازنمایی امری خارجی است. به عنوان نمونه تقابل «برف» در توصیف زرده و مه در توصیفات مرتبط به شهر تهران. برف که نمادی به سفیدی و پاکی است در مقابل مه که همواره کدر کننده ی روشنایی حقیقت است قرار می گیرد. همچنین استفاده مداوم از واژگان کُردی «باوگه» و «دایگه» به عنوان جایگزین واژگان پدر و مادر که نشانگر وابستگی هرچه بیشتر شخصیت ها به اصول ابتدایی و هویت واقعیشان است.
نفس تنگی علی رغم ساختار مدرن خود از اصول کلاسیک ادبی پیروی می کند. اگرچه شخصیت های اصلی از خانواده اشراف نیستند و اگرچه هیچ گونه خطای تراژیکی را مرتکب نشده اند لیک می توان سیر داستانیش را با تراژدی های قرون وسطایی منطبق ساخت. یادآوری آنچه سوفوکل از زبان قهرمان عاجزش در تراژدی شهریار اودیپوس می گوید، شرایط تراژیک رمان نفس تنگی را ملموس می سازد: «متولد نشدن بزرگ¬ترین شانس است؛ آنقدر بزرگ که اتفاق نمی افتد.» تنها جرم کژال در مسیر داستان حضور وی بر پشت بام بود، حضوری که با استفاده ارتش بعث از گاز خردل همزمان شد. شاید لیمو گونگی صفتی عجیب باشد، امّا نفس تنگی لیموگونه است؛ در نخست بسیار شیرین و در پایان بسیار تلخ.
? نقد تخصصی: ترومای فرهنگی در نفس تنگی
جفری سی. الکساندر، متفکر بزرگ حوزه ی جامعه شناسی در نظریه خود تحت عنوان «ترومای فرهنگی» بیان می کند؛ برای آنکه «تروما در سطح جمع ظاهر شود، بحرانهای اجتماعی باید بحرانهای فرهنگی باشند» (“Toward a Theory of Cultural Trauma”، ۲۰۰۴: ۱۱). در رمان نفس تنگی گوران با مقوله جنگ برخوردی فرهنگی دارد. وی همواره در توصیف جنگ ارجاعات را به سوی خانواده، مدرسه و کتاب می برد. از این رو مخاطبین این اتفاق تروماتیک را نه مختص به راویان خود که مرتبط به قوم کُرد می بیند.
از طرفی این نظریه پرداز در خصوص تأثیرات این گونه اتفاقات تروماتیک می نویسد «یک رویداد وحشتناک که نشانههای ماندگاری بر خودآگاه جمعی گروهی باقی میگذارد، در خاطرات آنها برای همیشه به نمایش در می آید و هویت آینده ی آن گروه را به روشهای بنیادی و غیرقابل فسخ تغییر میدهد» (“Toward a Theory of Cultural Trauma”، ۲۰۰۴: ۱). گوران در خلال وب نوشته های راویانش این امر را که جنگ همواره در خاطرات شخصیت ها نهادینه شده است، خاطرنشان می کند. همچنین با توجه به مهاجرت اشخاص از موطنشان به تهران، این امر که جنگ هویت آتی اشخاص قوم کُرد رمان را تغییر می دهد، امری غیرقابل اجتناب است. در نتیجه رمان نفس تنگی را می توان رمانی مبتنی بر بازنمایی ترومای فرهنگی می دانست.
هر نوع بازنشر این متن با ذکر منبع «سایت خانه کتاب كُردی” مجاز است.
جلسه نقد و بررسی رمان #کوچ_شامار با جضور جمعی از نویسندگان و منتقدان و خوانندگان ادبیات در کتابفروشی نشر رود برگزار شد.
#حجت_بداغی که سلسلسه نشستهای موسوم به “کژیسم” به همت او شکل گرفته در آغاز این نشست گفت:”یکی از دوستان قبل از اینکه کوچ شامار را بخوانم بهم گفت این کتاب پر از دیالوگهایی است که مانیفست صادر می کنند، اما کتاب را خواندم و این نظر را نداشتم. دیگر اینکه گفته بود؛ بخش کمپنجات خوب پرداخت نشده، اما اولین بار است که میبینم یک نفر فضای اعتیاد را مینویسد و با فاصلهگذاری مینویسد. من فکر میکنم که کوچ شامار یک رمان فوق العاده جدی است.”
سپس احمد ابوالفتحی، محمد خالوندی و محمد نظری سخنرانی کردند.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، احمد ابوالفتحی در سخنرانیاش به شاخصههای فرمی و ساختاری «کوچ شامار» پرداخت و بیان این نکته که رمان فرهاد گوران ارجاعات فراوانی به فرهنگ یارسان دارد گفت: «در رمان نفستنگی هم اینگونه ارجاعات وجود داشت و در آنجا گوران با استفاده از زیرنویس و توضیحات درونمتنی در پی آشنا کردن امری ناآشنا برای مخاطبان خارج از بافت فرهنگ یارسان داشت. اما در رمان کوچ شامار، این تلاش برای آشنا کردن امر غریب، جای خود را به اخذ ساختار روایی از غرابت بستری داده است که روایت از آن برمیآید.»
ابوالفتحی در تبیین این سخن گفت: «در صفحه دوم رمان، راوی در توصیف چهره قزاق او را با «چیچکها» مقایسه میکند. چیچک در فرهنگ یارسان اشاره به لشکری دارد که برای کشتن و نابودی بنیانگذار این آئین یعنی سلطان سهاک و یارانش، او را تعقیب کردهاند. مخاطبی که با این بستر فرهنگی آشنا نیست، چیچک را میبیند و دلالت معنایی آن را نمیفهمد و بدون آنکه آزاری ببیند از آن میگذرد. چرا که مخاطب واقف است این رمان پر از دالهایی است که مدلول آن در ذهن مخاطب خارج از بستر فرهنگی موجود نیست. این مخاطب اگر میلی به درک عمیقتر لایههای معنایی اثر داشته باشد خود به دنبال پرسش درباره چیستی چیچک و مواردی از این دست میرود. ولی نویسنده تلاشی برای غرابتزدایی از هیچ یک از دلالتهای متن نداشته است و فرم غریب رمان خود که در هر فصل استراتژی روایی خاص خود را در پیش میگیرد از دلِ همین غرابت اخذ کرده است.»
ابوالفتحی در بخش دیگری از سخنانش پیشنهادی برای قرائت متفاوت کوچ شامار ارائه داد. وی گفت: «در انتهای فصل اول روایت، شامار بوربور دفاتر حقیقتی که از پدرش برای او مانده است را از ترس نسقچیها میبلعد و در انتهای رمان، همین شخصیت سوار بر اسب با دفاتر حقیقت تازه از کمپنجات میگریزد. اتفاقی که در این میان میافتد این است که این شخصیت به وسیله دستاندرکاران کمپ نجات معتادان موظف میشود شرح احوال یا تذکره معتادان را گردآوری کند. در فقدان دفاتر حقیقتی که بلعیده شده است، گویی تذکره احوال معتادان به دفاتر حقیقت تازه تبدیل میشود.»
او ادامه داد: «در صفحه ۳۶ رمان نفستنگی، یکی از شخصیتها میگوید در روزگار ما حقیقت شکل دیگر ابتذال است، مگر آنکه آن را از نو ابداع کنیم. این ایده گویی به هسته مرکزی استراتژی روایی کوچ شامار تبدیل شده است. یعنی ابداع دوباره حقیقت از دل بازخوانی نسبت سرمایه با کسانی که رمان آنها را کلهپاها مینامد. کسانی که سرمایه آنها را از هستی ساقط کرده است و همین ساقط شدن از هستی آنها را در وضعیتی قرار داده است که بتوانند خوانشی غریب از هستی ارائه دهند.»
این نویسنده همچنین به امکان بهرهگیری از دالهای مرتبط با اسطوره ایرانی در رمان کوچ شامار برای تفسیر اثر اشاره کرد و گفت: «وجود المانهایی نظیر درخت وقواق، آتشکده، خرفستر،سنگنبشته میترا، و… در رمان و نیز این موضوع که نام یکی از شخصیتهای مهم اثر کیومرته است این احتمال را پدید میآورد که ذهن مخاطب به سمت بهرهگیری از اساطیر ایران برای خوانش رمان برود. اما باید توجه داشت که کوچ شامار در بستر آئین یارسان نوشته شده است. آئینی که در آن امکانهای فراوانی برای زیست چندمکانی و چندزمانی شخصیتها وجود دارد. در آئین یارسان با توجه به وجود باور به مقولهای به نام “راگه تویل” ( اشاره به پل پردیور) و امکان حرکت از دون یا دورانی به دون و دوران دیگر که میتوان آن را نوعی از تناسخ تفسیر کرد این امکان وجود دارد که افراد حیات ذهنی چند زمانی و چند مکانی داشته باشند و حتی مانند شامار حس کنند در دونی دیگر گراز میشوند. فرهاد گوران در کوچ شامار از این امکان غریبی که در ساخت فرهنگ یارسان وجود دارد استفادهای فرمی کرده است و ساختار روایت خود را از دل این چندزمانی و چندمکانی بودن همزمان بیرون کشیده است. به همین خاطر ارجاعات اسطورهای رمان نه ارجاعات به اسطورههای دور، که ارجاع به زیست روزمره در کنار اسطورههاست. از همین روست که هیچ کس از وجود درخت وقواق با همان خصوصیاتی که در داستانهای کهن و افسانههای ایرانی دارد، در حیاط کمپ نجات متعجب نمیشود.»
وی ادامه داد: «رمان از همان ابتدا با کمرنگ کردن مرزهای زمانی و مکانی آغاز میشود. در صفحه اول شامار ذکری از دفتر حقیقت را میخواند که به فرار شاماری دیگر از زندان خلیفه در بغداد اشاره دارد. ولی بدون فاصلهگذاری مشخصی فرار آن شامار از زندان خلیفه به رسیدن شامارِ روایت گوران به تهران پیوند میخورد. در صفحه دوم روایت نیز مشاهده میکنیم که قزاقی قاجاری شامارِ امروزی را استنطاق میکند. این همزمانیها و هممکانیها در سراسر روایت حضور دارد و به اثر فرمی غریب بخشیده است.»
ابوالفتحی در انتهای سخنانش با اشاره به اینکه کوچ شامار تجربهای رادیکالتر و روبهجلوتر نسبت به نفستنگی است گفت: «نفستنگی مضمونی غریب را در دلِ فرمهای رایجتر روایی ریخته بود اما در کوچ شامار با این مواجه هستیم که فرم روایت داستانِ فرودستان از زیستِ خودِ آنها اخذ شده است. برای روایت داستان اقلیت نمیتوان فرمهای رایج و کلیشهای را اخذ کرد. ادبیات اقلیت نیاز به ظرفهای خودویژه دارد و کوچ شامار توانسته است ظرفی ویژه خود برای بیان داستان فرودستان بسازد.»