معرفی مجموعه شعر «آیینه دل» اثر زندهیاد سیروس استیفائی
کتاب «آیینه دل» ۲۱۳ شعر سپید کوتاه را در بر میگیرد. اشعار این کتاب حاصل دورههای مختلف زندگی شاعر است. شاعر در اینکتاب تلاش کرده مفاهیم موردنظر را در کوتاهترین حجم ممکن منتقل کند.
سیروس استیفائی
سراینده اشعار این کتاب زندەیاد سیروس استیفائی، در نهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۲۹ در شهرستان سنندج در خانوادهای سرشناس متولد شد. بعد از پایان تحصیلات و اخذ دیپلم ادبی و گذراندن خدمت نظامی وظیفه عمومی در سال ۱۳۵۰ به استخدام بانک کشاورزی در آمد. پس از سی سال در سال ۱۳۸۰ بازنشسته شد.
سیروس استیفائی، در ۳ تیرماه ۱۳۹۸ دارفانی را وداع گفت و در آرامستان بهشت محمدی سنندج به خاك سپرده شد.
شهره استیفائی در مقدمه این کتاب نوشته است: «تشنگی این همه واژه و کلام سیراب شدن از آستان عشق و مهربانی و به تصویر کشیدن رویاهای ظریف در قالب کلمه و نوشتن بر اوراق دفتر، تراوش افکاریست که حاصلش مجموعه اشعار حاضر است از پدر بزرگوارم که به منظور قدردانی از زحمات بی دریغ و پایان ناپذیر ایشان در طول عمر با برکت ایشان جمعآوری و تدوین نموده، به پیشگاه نازنینش تقدیم میدارم.
طرح جلد کتاب اثر فردین صادق ایوبی
در این مجموعه که توسط گسترش فرهنگ کتاب منتشر شده، ۲۱۳ شعر در قالب آزاد (سپید) از این شاعر فقید، در ۱۲۴ صفحه، با طرح جلدی از فردین صادق ایوبی، هنرمند سنندجی، عرضه شده است.
اولین شعر این کتاب را میخوانیم:
بی باور، در مرگ عزیز چه باید کرد؟
واژه مرگ، تکلم عز است در مرگ عزیز.
نغزترین کلمات را در عزا، دل سوخته نمیبوسد، بر آنها گریه میکند. رسم بهار نیست که برگ ریزان شود، این شیوه را، چه بسا اندک از بهاران به یاد دارند.
اما بهار تو همه برگ ریزان شد، شبی که دشت و آسمان و ستاره آبستن شیون و زاری بود، بهار برگ ریزانِ آرزوهای تو شد. بهارت، بیخزان، خزان شد خزانی خونین.
هنگامه مرگ، بهارت سرشار از غنچههای نشکفته هزاران آرزو بود، که در بهاری خونین در خاک سرد مدفون گشت.
بسیار پند و اندرزم دهند که صبور باشم و با واقعه دلخراش به نوعی کنار آیم، اما این کار توان خاصی میخواهد که در توان هر انسانی امکانش نبوده، مگر…
در هر حال اگر قبول فاجعه نکنیم، چه کنیم. باید قبول کرد، اما… تا دستت بر آتش گُر گرفته نسوزد، دلت بی خبر از آتش دل سوخته است.
حالات و زندگی انسان مصیبتزده ارادی و بااختیار نیست، و چه تمایزی روشن بین او و افراد معمولی دیده میشود. گاه، آنچنان دردمند و غمگینم که هر کس مرا میبیند، احساس میکند بتازگی از روی جنازه و میت عزیزم برخاستمام. گرچه مدتها از این واقعه دلخراش و تاسفبار گذشته اما هنوز عکسها و لباسهایش غرق بهار است و پر از عطر سبز جوانی و چشمانم نومیدانه در پی او در بُهتی غمین به اطراف مینگرد.
ای همسر آزرده من
ای همسر غمدیده من
تو یقین بدار
او زنده است
پسر ما سیاوش نمرده
گفته آن پیر جهاندیده است
که مرگ در کار نیست
آنچه در تصور من و توست
معنا و مفهومی ندارد
آن یک دگرگونی جسمانی است
آن یک سفر روحانی است
او بدان شهر موعود کوچ کرده
مرگی در کار نیست
آنجا شهر پاکان است
ستارههای آسمان آن شهر
در دستان فرشتگان است
آنجا، همه چیز عطرآگین
از عطر نفس رسولان است
راه ورود به آنجا
عبور از دروازه مرگ است
سفر روح از کالبد جسم و جان است
کنون بر تو روشن شد
که او زنده است
فرزند ما نمرده است
مرگی در کار نیست
او به آن شهر،
به مدینه فاضله نقل مکان کرده
به آن مکان مقدس
و این وعده شریفه آیه قرآن است
سفری بی بازگشت
آنجا به من، به تو، نیازی نیست
او در جوار رحمت فرشتگان است
در آرامش ابدی خدای سبحان است
فرزند دلبندمان نمرده
تو غمگین مباش
آنجا، شاد از دیدار پیامبران است
خانهاش در مدینه رستگاران است
هر نوع بازنشر این متن با ذکر منبع «سایت خانه کتاب کردی” مجاز است.